Neue Seite 3

cinema-ye-azad

سينمای آزاد

. Postfach 100525 D-66005 Saarbrücken   .Tel: 0049 681 39224 . cinema-ye-azad@T-online.de

آرشيو               کارنامه              عکسها               خبرها                تماس با ما

سرآغاز

سينمای معترض؛سينمای سياسی
و
جمهوری اسلامی


* هرجا سينماگری را يافتيد که مايل به نشان دادن واقعيت در فيلم خودو آماده مقابله با ريا کاری وسانسور روشنفکری است آنجا روحيه زنده« سينما نوو» را خواهيد يافت .( گلوبر روشا بنيانگذار سينمای نوی برزيل)

از تاريخی که مارک راجت فرضيه خود رادرباره دوام تصوير ورابطه آن با اشياء متحرک منتشر کرد و در اين فرضيه ازخاصيت مرموز چشم انسان سخن گفت که تصاوير را به اندازه جزيی از ثانيه بيش ازمدت واقعی ظهور اشياء حفظ میکند تا زماني که برادران لومير دستگاه اعجاب انگيز سينماتوگراف خود را در زير زمين گراند هتل پاريس براه انداختند وتصاوير متحرک را در قالب فيلم های يک دقيقه ای« باغبان خيس شده» و« خروج کارگران از معدن» و… به نمايش گذاشتند بيش از 70 سال فاصله بود؛ امااز سال 1895 که بطور هم زمان اديسون در امريکا وبرادران لومير درفرانسه وپل در انگلستان نخستين بار توانستندعکس را متحر ک و به روی پرده سفيد بتابانند تا امروزکه سينما تبديل به يکی وسايل مهم ارتباط جمعی شده است. جهان ما بيش از 107 سال را پشت سر نگذاشته است؛ بدين ترتيب سينما با مقايسه با ديگر هنر ها ؛هنری جوان وامروزی است که از شانس خوبش ؛ در عصر تحولات شگفت انگيز جهان معاصر متولد شد ؛ و به سرعت سرسام آوری به سوی تکميل وتکامل پيش رفت.
در زمان کوتاهی بعداز تولد؛ سينما زبان باز کرد؛(1927)ودرهمان سالهای آغازين تولد, ژرژمليس شعبده باز نخستين تجربه هايش را برای تروکاژ ( حقه های سينمايی) به مرحله اجرارسانيد. سينما دراين زمينه نيز به سرعت به سوی کمال حرکت کرد تا امروز که به مدد امکانات کامپيوتری بسياری ازصحنه هايی که ايجاد آن در باور های مردم 30 سال پيش نمي گنجيد به سهولت در استوديوها ايجاد مي شود ؛ فيلمهای رنگی نيز جانشين آثار سياه وسفيد شد. انواع واقسام شيوه های نمايش ايجاد وبه بازار عرضه گرديد؛ وايداسکرين؛ و يستاويژن؛ سينما اسکوپ ؛ پرده عظيم سينه راما و... وهمه اين تغييرات وتحولات در فاصله ای کوتاه به وقوع پيوست.
اما تنها امکانات دنيای معاصر در همه گيری سينما نقش نداشت. خاصيت جادويی سينما وتاثيری که بر عواطف واحساسات بشری مي گذارد وامکان وسيعی که برای سرگرمی فراهم مي آورد باعث شد که اين هنر مورد هجوم سرمايه داران نيز قرار بگيرد وبرای تکميل وگسترش بردآن دنيای سرمايه داری از کيسه پر فتوت خود مايه بگذارد. تولد تلويزيون اگر چه در ابتدا به صورت رقيبی سر سخت برای سينما در آمد. اما سر انجام اين دو به همنشينی مسالمت آميز تن در دادند وتلويزيون خود در اشاعه سينما سهيم شد .
سياست مداران نيز ازاين امر غافل نماندند آنان هم برای پيشبرد اهداف سياسی خود بدين وسيله متوسل شدند. حتی رژيم های سرکوبگر هم برای سرپوش گذاشتن به جنايات خود نيازمند اين امکان بودند وهستند.
استفاده سياسی از سينما نيزبخشی از تاريخ پر حادثه سينما رادر برگرفت . در کشور های امريکای لاتين وبه خصوص در شيلی بعد از سقوط آلنده و با کودتای امريکايی ژنرال پينوشه؛ هرچند سينماگران معترض؛ متواری؛ معدوم ومحکوم وشکنجه شدند اما حکومت کودتايی نوعی سينمای تسليم پذير را نگه داشت ورشد داد ؛ درزمان تسلط نازی ها هم دستگاه تبليغاتی دکتر گوبلز بی مهابا برای گسترش انديشه ناز يسم درامر سينما سرمايه گذاری مي کرد؛ موسولينی هم که در ايتاليا حکومت همزاد هيتلر را پايه گذاری کرده بود نيز به تبعيت از روش پيشوا؛ بدين امر توجه مخصوص مبذول داشت واستوديوی مشهور وعظيم چينه چيتای ايتاليا را او ساخت وفرزندش روبرتوموسولينی رابه سرپرستی آن گمارد؛در جمهوری اسلامی هم با اينکه سينما با ماهيت ارتجاعی اش در تضاد قرار داشت تا آن حد که ؛ آتش زدن سينما ها وسوزاندان تماشاگران پيش زمينه استقرارش بود؛ نيز به ياری سينماگران سازشگر توانست با بهره سياسی ازفيلمهای غير سياسی چهره کريه خود راآرايش دهد .

ايا همه سينماگران در کشورها به خواست قلدر های حکومتی تن در داده اند ؟
بانگاهی گذرا به تاريخ سينما به خوبی در می يابيم که همان زمان که سينمای وابسته با بهره از امکانات بی دريغ اشاعه مي يابد؛ سينمای معترض نيزبا وجود همه محدوديت ها از ميان موانع عبور مي کند وراهی برای بقاء مي يابد.
در رژيم پيشين ايران نيز در سينمای حرفه ای؛ اين صدای اعتراض را در بخشی از سينمای روشنفکرانه؛ که در محاصره سينمای متعارف که فيلمفارسی ( اين واژه را هوشنگ کاوسی منتقد به نام سينما ابداع کرد) اش مي گفتند؛ قرار گرفته بود؛ ميتوانستيم بشنويم؛ فيلمهايی چون مرثيه ( امير نادری ) آرامش در حضور ديگران ( ناصر تقوايی ) دايره مينا (داريوشَ مهرجويی ) که هر سه؛ سالها ها در توقيف ماندند جزء اين گونه آثار قرار می گيرند ( بايد متاسف بود که داريوش مهرجويی در حکومت ولايت فقيه راه سازش را در پيش گرفت تا آنجا پيش رفت که از سينمای خط دار واسلامی دفاع کرد و به اعمال فشار وسانسور در رژيم کنونی صحه گذاشت)
در سينمای ديگر کشور ها ؛ آلمان؛ فرانسه؛ آمريکا ؛ايتاليا وبخشی از سينمای موج فرانسه ويا سينمای آزاد انگلستان ؛ سينمای زيرزمينی امريکا ؛ کم نبوده اند فيلمسازانی که به سينمای سياسی ومعترض روی آوردند که اگر بخواهيم در اين بحث واردشان کنيم از ظرفيت اين نوشتار بسيار فراتر است. به ناچار مابرای حرفهای اين بارمان به سينمای کشور های معروف به جهان سوم که در موارد بسياری با ما وجه اشتراک دارند بسنده مي کنيم .
هرچند اين اصطلاح باب شده را چندان رسا نمي يابم وبه گمان من در ريشه آن نوعی تحقير به کشور های تحت ستم که عقب نگاه داشته شده هستند نه عقب مانده نهفته است .
بهر حال برای موقعيت کشور های امريکای لاتين هم واژه جهانی سوم را بکار مي گيرند. اين کشور ها سالها از تجاوز ودخالت کشور های اسپانيا ؛ انگلستان وامريکا رنج کشيده اند ومردم سر زمين ما از حضور ودخالت انگلستان وامريکا لطمه های بسيار ديده اند؛ آن کشورها ازنفت؛ نيشکر ؛ توتون ؛ قهوه؛ و... وسرزمين ما از نفت وگاز وديگر منابع طبيعی؛ سرشار بوده اند؛ که نه آنها ونه ما از اين ثروت عظيم سهمی نبرده ايم؛ در حرکت های عمومی انقلاب سال57 نيز خواست های برحق مردم ما يعنی آزادی واستقلا ل ا ز مسير درست خود منحرف شد و يک مشت آخوند دزدوجنايت کار آنچه ما داشته ايم وداريم به جيب خود وکشورهای چپاولگر سرازير کرده اند . جامعه جهانی به خاطر سهمی که به آنها تعلق مي گيرد؛ نتنها مهر سکوت بر لب زده اند بلکه با تقسيم کردن رژيم به دو بخش نيک وشر؛ راهی برای معامله با يک حکومت قرون وسطی ای را گشوده اند.

از نظر نگاه به مسايل فرهنگی وهنری نيز کودتاگران شيليايی با اشغالگران سرزمين ما وجه تشابه دارند ؛ آنان نيز از اين وسيله جادويی برای بزک چهره ژنرال پينوشه بهره می گرفتند.
ژنرال بازنشسته « خوان با نسالاری» که سر پرست شيلی فيلم را داشت چنين می گفت :
بايد به سينمای ملی اهميت داد؛ زيرا وسيله ايست برای ارتباط نيروهای جامعه؛ نيرومندترين سلاحی است که با آن مي توان تصوير مناسبی از مردم شيلی به جهان ارايه داد.
در جمهوری اسلامی نيز اين خواست رژيم از زبان احمد طالبی نژاد سينمابنويس؛ چنين بيان می شود:
حتی ميخواهم پا را از اين فراتر بگذارم وبگويم عباس کيارستمی وديگر سينماگران ايرانی از جمله محسن مخملباف که طی دودهه اخيرحضور موثر ومستمری در عرضه های فرهنگی وبين المللی داشته اند ؛ از نظر تبليغاتی ؛ بيشترين نقش را درزدودن تنش های سياسی عليه جمهوری اسلامی داشته اند(.ماهنامه دنيای سخن شماره 75)
.
در سينمای جمهوری اسلامی نيز به مانندديگر حکومت های سرکوب گر؛ امکانات در اختيار جمع محدودی قرار می گيرد؛ اينان هستند که از امتيازات حکومتی ؛ وام بانکی ؛ امکانات ساخت فيلم ؛امتياز ارسال وپشتيبانی از فيلمهايشان در جشنواره ها ؛ تامين هزينه های تبليغ در مطبوعات فرنگی ( چه تبليغات مستقيم وچه بصورت مصاحبه ويا تعريف وتمجيد های غلوآميز ) بهره مي گيرند اما بدليل قابل درک هرگز با ديگر سينماگران که به جرم حق گويی وسرپيچی از فرامين حکومتی مغضوب شده اند؛ همراهی نشان نمي دهند. سينماگران معترض ما در اين جو خفقان؛ صدايشان در گلوميماند اما سينماگران شيليايی اين فرصت را مي يابند که بدين حق کشی ها اعتراض نمايند. آنان در يکی از بيانيه های خود اعلام داشتند :

وسايل توليد فيلم بايد بطرز يکسان در اختيار همه کارکنان اين صنعت قرار بگيرد امتياز حق بيان بوسيله فيلم نبايد در اخيتار عده معدودی باشد.
در کشور هايی که حکومت ديکتاتوری بر آن حاکم است ؛ تلاش برای ايجاد سينمای سياسی وسينمای معترض نيز امری اجتناب نا پذير است اما کارگردانان خودی برای حفظ رژيم ؛ قصد کتمان اين واقعيت را دارند؛ عباس کيارستمی به صراحت وبا چشم پوشی از حرکت های اعتراضی جامعه مي گويد :
سينمای ما از از هر گونه جلوه ويژه که يکی از آنها هم سياسی است ؛ مبراست وهم به ديگر سينماگران مي آموزد که چگونه چشم رابرواقعيتها ببندند. او مي گويد:
من از مسير خانه تا محل کار از جلوی دادگاهی رد می شدم که هميشه چند نفر را با دستبند به آنجا می برند يا دستهايشان را به ميله ها دستبند می زنند . من ديگر از آن خيابان رد نمی شوم چون امکان انتخاب بهتری دارم می توانم از خيابانی رد شوم که تصوير های انسانی تر ! ومهربان! تری ببينم . (مصاحبه کيارستمی با آرش آبادی برای نشريه شهروند چاپ کانادا شماره480 )
اما فيلمسازان شيليايی در بيانه خود چگونه با ديکتاتور ها برخورد مي کردند ؟ بخشهايی از بيانه آنان روشنگر راه وکار آنان است:
اکنون زمان آنست که با تاکيد بر حقانيت فرهنگی وهويت سياسی مان ّبايد ارزشهای خود را نجات دهيم ما نبا يد کار خود را در مرحله بر طرف کردن نقايص متوقف کنيم بلکه بايد باآگاهی تمام مسيرمان را تا ايجاد يک فرهنگ درخشان وآزاد طی نمايیم؛ بياييد فريا د بزنيم که امروز پرچم شيلی پرچم مبارزه وآزادی است .
اما ايا کارگردانان کشور های امريکای لاتين در محيطی امن اين حرف را مي گفتند وافکار وانديشه هايشان را در قالب تصاوير زنده وجاندار در ميان مردم رشد مي دادند ؟ نه؛ واقعيت آن بود که حکومت؛ سينماگران متمرد را به زندان؛ بازداشگاه وشکنجه گاها کشاند؛ يا سر به نيست کرد؛ وجمعی از سينماگران نيز مجبور به پذيرش تبعيد شدند؛ اما جمع آنان در مصيبت مردمشان همراه بودند وهمراه ماندند .آنان آگاهانه به استقبال خطر مي روند در بيانيه سينماگران معترض آرژانتينی چنين ميخوانيم :
وجوديک سينمای انقلابی بدون پژوهش وآزمون؛ بدون خطر ومبارزه ممکن نيست؛دوربين يک سينماگر انقلابی به گونه تير بار يک مبارزمسلح است؛ اويک چريک سينمايست که خود را به خطر می اندازد.
.
• کودتا های نظامی پی در پی در بوليوی؛ آرژانتين ؛ برزيل وشيلی (1973) که هزاران قربانی داشت ؛ سرنوشت مردم ستم کشيده امريکای لاتين را به هم نزديک کرد وسينمای اجتماعی اين کشور ها نيز تصوير ی گويا از درد مشترک کشورهای معروف به جهان سوم را به دنيا ارائه مي دادند .
«گلوبر روشا» از سينماگران خلاق وبه نام برزيلی واز پِيشقراولان« سينمانوو» که درسال 1966 از اين کشور تبعيد شد و به کار فيلمسازی اش در افريقا واروپا ادامه داد در مصاحبه ای در باره تهيه کنندگانی در برزيل؛ که فيلمهايی نظير سينمای گلخانه ای جمهوری اسلامی می سازند می گويد:
فيلمهای آنها ارتجاعی است چرا که آنها فيلم هايی به گفته خودشان زيبا می سازند که از خلال شيشه های رنگ گل سرخی؛ بدبختی وفلاکت برزيل رانديده می گيرند.
«ساعت کوره ها» ( 1966) ساخته« فرناندو سولا ناس» و« يوگتينو» کارگردانان آرژانتينی نيزمبارزات کارگران آرژانتينی را مينماياند .« سانتياگو الوارز» نيز سينمای سياسی را در کوبا بنيان گذاری کرد. و« خوزه سانخينس» در فيلم معروف خود خون کوندور (1969) بررسی زندگی ودردهای سرخپوستان امريکای لاتين را دستمايه اين اثر مشهور خود قرار داده است .
همچنين فيلم« سرزمين موعود» اثر کارگردان به نام شيلييايی ؛ « ميگوئيل لتين» سرکوب قيام دهقانان توسط ارتش انگلیس را به روی پرده سينما منعکس می کند. البته در اين کشورها؛ بسياری آثار ماندگار ومعترض ديگر نيز ساخته شد که وقت محدود ما اجازه اشاره بدانها را نمی دهد.
در ايران نير همگام با گسترش حرکت های اعترا ضی مردم؛ سينمای معترض نيز آغاز شده است هرچند صدای اين سينما به دلايل متفاوت آن گونه که شايسته است ؛ منعکس نمی شود.

البته از خرداد76؛ رژيم جمهوری اسلامی هم خود نوعی سينمای معترض را؛ توصيه وپشتيبانی کرده که نهايت اعتراضش به بخشی از حاکميت است تا خودش را با جناح مشاطه گر همراه کند و به اتفاق پايه ها ی متزلزل حکومت را استحکام بخشند. چنين سينمای معترضی ارزانی خودشان باد. اما جای اميدواری است که در همين شرايط خفقان؛ جوانان جستجوگر بی اعتنا به فرمامين ودستور ها ی وزارت ارشاد وبا دوربين های کوچک وساده ويدئو ويا سوپر 8 که هنوز در ايران فعال است؛ در گوشه وکنار سرزمين در بند مان کار سازنده گی را آغاز کرده اند. حتی اين گرايش به سينما به ميان کارگران ومردم ساده اما پاک ونيالوده دهات وشهرک ها هم سرايت کرده است.
مسلم منصوری سينماگر ايرانی که هم اکنون به امريکا پناهنده شده در يکی از فيلمهايش به نام محاکمه که مخفيانه ساخته ومواد خام را از ايران خارج ودر امريکا تکميل وآماده نموده به سراغ يکی از همين گروه ها مي رود که در دهات ورامين يک گروه فيلمسازی ايجاد کرده اند. کارگردان اين گروه خود کارگر کوره پز خانه است که با دوربين کوچک سوپر8 کار مي کنند وی علاوه بر فيلمسازی ؛ به نويسندگی نيز گرايش دارد؛ کتابهايش دست نويس است که به مردم ده قرض می دهد تا بعد از خواندن به او برميگردانند .البته نميتوان توقع داشت که محتوای فيلم آنها يک موضوع روشنفکرانه را بنماياند ؛ آرزوهای آنها نه مجسمه شير طلايی برلين است ونه جوايز کن ومجسمه اسکار؛ آنها حرفهای ساده ای برگفتن دارند و گروهشان با حضور کارگردان؛ دستيار ؛ فيلمبردار ومدير تهيه ؛ بازيگر؛ منتقد فيلم وهمه عوامل مشابه سينمای حرفه ای ؛ شکل گرفته است .آنها برای مردم ده ساخته هايشان را به نمايش مي گذارند وبه خودشان جايزه هم مي دهند .
اما يک واقعيت را حس مي کنند که نبايد تسليم خواست وزارت ارشاد شوند آنها بدون کسب مجوز کارمي کنند .البته رژيم همين جمع کوچک را هم نمی توانئد تحمل نمی کند وپاسدران ؛آنان را دستگير وزندانی وگروه را متلاشی مي کنند. اما ايا با دستگيری وسرکوب يک گروه يا يک فرد ميتوان حرکت سرنوشت سازی را که آغاز شده متوقف کرد ؟
دوکار ديگر مسلم منصوری جنگ زده گان ؛ وزنان تن فروش نيز با دوربين ويدئو تصوير برداری ومواد خام مخفيانه از ايران خارج شده است؛ هرچند تا کنون امکانات مادی برای تکميل واتمام اين دوکار فراهم نشده اما به حدی تصاوير گرفته شده؛ قوی وگوياست که تماشاگر فراموش می کند با دوکار نيمه تمام مواجه است که هنوز مونتاژ نهايی نشده وتصاوير در جای درستش ننشسته است .
در فيلم زنان تن فروش دوربين مخفی در خيابان های تهران ميچرخد وزنان جوانی را می بينم که در انتظار مشتری سرگردانند؛ وتن فروشانی که مي پذيرند جلوی دوربين در دهايشان را بيان کنند با شهامت سخن ميگويند ونسبت به مسايل آگاه هستند ريشه دردهايشان را در استقرار حکومت آخوندها؛ جستجومی کنند يکی از آنان جلوی دوربين منصوری مي گويد :
از نظر روحی هيچ کس توی اين مملکت ارضاء نمی شه. ممکنه کسی با من ده دقيقه سکس داشته باشه واز نظر جسمی ارضاء بشه . اما از نظر روحی نه؛ چون مملکتی نيست که بتونی حرف بزيی. شايد من خيلی از حرف ها توی دلم باشه. اما نمي تونم به شما بگم ؛ شما هم همينطور. ( نقل به معنی از فيلم زنان تن فروش )

امادرباره فيلم جنگ زدگان
ساختمان دهکده المپيک که در رژيم پيََشين برای پذيرايی از ورزشکاران ودر جوار ورزشگاه 1000 نفره ساخته شده بود را چندين سال به حال خود رها کردند ( لابد چون بازمانده دوران طاغوت بود بهره از آن منع شرعي داشت ) تا تبديل به ساختمانی مخروبه شد که از کوچکترين امکانات رفاهی بهره ای ندارد . خانواده هايی را که از مصيبت جنگ گريخته اند بدون هيچ توجهی به حال واحوالشان( از چشم رژيم جمهوری اسلامی اينان که بدلیل اينکه نمانده اند تا در آن جنگ ابلهانه که آقای خمينی می خواست از طريق کربلا به قدس برود, کشته شوند به نوعی مغضوب هستند) ساختمانی را مثلا برای اسکان آنان در نظر گرفته اند به حال خود رها کرده اند؛ به گفته ساکنين نگون بخت آنجا اين محيط خود زندان است . زندانی که حتی زندان بانی ندارد تا گاه لقمه نانی بسوی اسيران پرتاب کند. اعتياد وخريد وفروش مواد مخدر درآن محيط بيداد می کنند. خانواده ها از ترس سرايت آلود گی به بچه هايشان آنان را در اطاق محقرشان ( يک خانواده با6 بچه در يک اطاق ) نگه می دارند ( چگونه است که گروهای فيلمبرداری وخبرنگارانی که به تهران سرازير می شوند هرگز به اين گونه محيط ها قدم نميگذارند. آنان مثلا به پيست اسکی ميروند ودخترانی با عينک دودی راتصوير می کنند؛ که راضی و سرحال؛ باحجاب هم می توانند فريضه اسکی اسلامی( !) را بجا آورند ويا چلوکبابی ها را نشان مي دهند که در تحولات اخير بعد از نزول پرزيدنت خاتمی در گوشه ای از سالن چلوکبابی ساز وتنبوری هم گذاشته اند وبساط موسيقی سنتی با رعايت موازين شرعی رابراه انداخته اند .
ويا گوشه های از سخنرانی پرزيدنت خاتمی را پخش می کنند که با آن خنده های نمکين؛ انشاءهای قشنگی را اندر خواص آزادی وعدالت وجامعه مدنی ؛ روخوانی مي کند ؛ (البته با کسب اجازه از مقامات وزارت ارشاد؛ گاه نيشی هم نثار باند ديگر؛ مثلا بنياد گرايان مي نمايند) ؛ اکثرسازمان های مدافع حقوق بشر؛ خواستشان از مهربانی بيشتر رژيم؛ به ملی ؛ مذهبی ها وديگر گروها وجمعيت هايی که خود در ايجاد اين حکومت و جناياتش سهيم بوده اند فراتر نمی رود. وهرگز نمايندگانشان به اين گونه مکان ها وارد نمی شوند تا در يابند چگونه جمعی از مردم جنگ زده ودر بدر ؛ در غير انسانی ترين شرايط بسر می برند تا آن حد که وقتی از دختر کوچکی از خانواده جنگ زده ها سئوال می شود چه آرزویی داری؟ او به دردمندانه مي گويد:
آرزودارم شب بخوابم وديگر از خواب بر نخيزم .
برای اين که فرصت بيشتری برای تماشای فيلمها بيابيد به حرفهايم پايان مي دهم با اين اميد که با سقوط قريب الوقوع اين رژيم؛ دوربين ها به معنای واقعی کلمه آزاد ورها شوند و به ياری فيلمسارزان خلاق ما؛ فجايعی که اين رژيم ديکتاتورواپسگرا در اين 23 سال آفريده روی پرده سينما دوباره جان بگيرد .آن روز چه رسوا خواهند شد سينماگران مشاطه گر ؛ دلالان ؛ کارچاق کن های ايرانی وخارجی ؛ سوداگران اروپايی وسران طماع کشورهای عضواتحاديه اروپا وديگر مدافعان اين حکومت نا انسان وسرکوبگر .
بصير نصيبی ‏2003‏/02‏/5


سرآغاز